من نويسنده خوبي نيستم. تمام تجربه نويسندگيم هم، مال همين چند ماهه است. اينجا از چيزهايي مينويسم که فکر ميکنم ممکنه بعدا خودم، يا الان بقيه، از خوندنشون يه فايدهاي ببرن، چه خنده باشه، چه گريه؛ چه تاسف چه رضايت؛ چه ياد گرفتن و چه از ياد بردن...
? چشمهايي براي فرياد کشيدن براي اکثر مردم و به خصوص قشر نوجوان و جوان، يکي از لذتبخشترين کارها، خريد کفش و لباس است. از ديگر سو همين قشر جوان و نوجوان ذاتا به دنبال نوجويي و متفاوت بودن است و در کنار آن به گروه دوستان همسال نيز گرايش فراواني دارد. در نتيجه اينکه بسياري از اوقات به تقليد از ديگران دست ميزنند و يک روز بلند ميشوي و ميبيني که فلان چيز «مد» شده است. هر چه هم جز آن بپوشي «جوات» است.
قاعده آن است که در يک گزارش جدي و نقد و بررسي بيطرفانه يک موضوع، احساسات گزارشگر کوچکترين مجالي براي طرح نيابند. اما نميتوانم اعتراف نکنم که براي من يکي از سختترين و عذابآورترين کارها، همين خريد کفش و لباس است. دليل آن هم بسيار ساده است. اين بار که رفته بودم يک کفش مردانه بخرم، پس از زير پا گذاشتن نصف شهر، آخر سر مجبور شدم چيزي را بخرم که دوست نداشتم. از قديمالايام جلوي کفشهاي مردانه قوس ملايمي داشت که با شکل پنجه پا متناسب بود. اما الان کفشهايي مد شده است که يا جلويشان پخ و صاف است، يا نوکهاي باريکي دارد شبيه به کفش جادوگرها!
امير، ۱۷ ساله و دانشآموز پيشدانشگاهي است. او ميگويد: «من هم چنين مشکلي براي خريد شلوار دارم. حدود يک سال است که اين شلوارهاي جين دمپا گشاد مد شده است و من اصلا از اين مدل خوشم نميآيد. اما هر جا هم بروي، جز اين پيدا نميشود. خيلي جالب است که آدم مجبور به انتخاب همين مدل است!» و سپس اضافه ميکند: «يک عمر به قيافه آدمهاي توي فيلمهاي زمان انقلاب ميخنديديم و به تيپشان جوات ميگفتيم با آن شلوارهاي دمپا گشاد لولهتفنگي؛ اما امروز اگر از همان شلوارها نپوشي، جوات هستي. واقعا مسخره نيست!؟»
در بازار گشتي ميزنم و با چند نفر از فروشندهها در هميبن مورد صحبت ميکنم. يکيشان نظرات بسيار جالبي دارد. او ميگويد: «مد کلا به نفع همه است. هم توليدکننده، هم فروشنده، هم خريدار»
- چه جالب! چطوري به نفع هر سه اينهاست!؟
«ببين! اول از همه به نفع توليد کننده است. چون ميداند بازار به چه چيزي علاقه دارد و ريسک توليد به کمترين حد ميرسد. دوم به نفع خريدار است. چون اولا به خاطر مد توليد کنندهها و فروشندهها تقريبا دارند يک چيز را توليد و عرضه ميکنند و مجبورند به رقابت با همديگر هستند و سود خود را در کمترين حد ممکن نگه دارند تا از دور بازار خارج نشوند. تمام اينها به معني کاهش قيمتهاست در ثاني خريدار ميداند چه چيزي را بايد انتخاب کند و از خريدي که کرده، پشيمان نميشود. اين وسط من فروشنده هم نفع ميبرم. چون هم با عوض شدن مد روز، تقاضاي خريد بالا ميرود و هم اين که با مشتري کمتر بايد کلکل کنم که اين را بخرد يا آن را»
البته خيلي زود هم کساني پيدا شدند که دقيقا عکس تمام حرفهاي آن فروشنده را به زبان آوردند.
نفر اول احسان، ۲۵ ساله، يک خريدار ناراضي و عصباني بود. وقتي نظرش را در مورد «مد» و سود و ضرر آن براي فروشنده و خريدار و ... پرسيدم، انگار که يک عمر درد را در چند جمله بيان کرده باشد، فرياد کشيد: «آقا! اين مد و مد بازي شده بهانه واسه اين فروشندهها که هي سر آدم کلاه بذارن و بنجلترين جنس ممکن رو به قيمتهاي سرسامآور به آدم بندازن. اول تو دهن آدم مياندازن که فلان چيز ميخواد مد بشه و بهمان هم چند وقته مده. حالا چند!؟ خداد تومن»
-يعني فکر ميکني اگه مد نبود، همه چيز ارزونتر بود!؟
«اين که معلومه. تا روي چيزي برچسب مد بودن ميزنن، فوري قيمتش دو سه برابر ميشه. حالا اينا چيزي نيست. سر قضيه مد و عوض شدنش، يه جورايي آدم مجبور ميشه لباس نوش رو چند ماه يک بار، عوض کنه. مني که سر مد بودن مجبور شدم يه کت و شلوار يقه انگليسي بخرم، دوباره چند ماه يا حداکثر يکي دو سال ديگه نميتونم بپوشمشون. چون اون موقع از مد تبديل شدهاند به جوات. اين وسط کي سود ميبره!؟ فروشنده و توليدکننده و من خريدار هي مجبورم محتويات جيبم رو بريزم تو صندوق آقايان»
در عوض يک فروشنده ديگر آرزو ميکند که اي کاش مد نبود: «ميريم جنس بخريم، ميبينيم همه يه طرح زدهاند و مجبوريم همون طرح رو بخريم. تا ميآييم بفروشيمشون، يه چيز ديگه مد شده و جنسهاي قبلي روي دستمون باد کرده»
شايد بشه يه جور ديگه هم به قضيه نگاه کرد. حميد که بعد از شش ماه، در يک شب کلا نونوار کرده، معتقد است: «اگه مد نبود، همين تغييرات هم توي لباس پوشيدن و سر و وضع مردم به وجود نمياومد و همه چيز تکراري ميشد. صد سال هم که ميگذشت، انگار که يک روز گذشته و واقعا تحمل تيپها سخت ميشد. در ضمن، من خودم چندان خوشسليقه نيستم. موقعي که يه چيزي مد ميشه، من هم مثل بقيه و از شر انگ بدسليقگي ، جواتي و غيره خلاص ميشم»
البته مثل اينکه نه تنها بين ما سر هيچ موضوعي توافق وجود ندارد که هيچ؛ همه با هم مخالفيم. نمونهاش اين که براي صحبتهاي حميد هم مخالف سرسختي پيدا شد. پويا ميگويد: «نگاه کن آقا! همه عين هم لباس پوشيدهاند. هيچ فرقي هم بينشان نيست. کسي هم شبيه بقيه رفتار و انتخاب نکند، بايد منتظر شنيدن هزار و يک جور متلک و ... باشد. حق انتخاب را هم از آدم گرفتهاند. جز مد، هيچ چيز پيدا نميشود و نميتوان شبيه به بقيه نپوشيد. اين وسط هم سليقه آدم هيچ نقشي ندارد. از اين چيزي که هست، چه خوشت بيايد، چه خوشت نيايد، بايد همين را بخري»
در فکر اين هستم که حق با کيست و حرف کدام گروه به واقعيت نزديکتر است که منظرهاي نظرم را جلب ميکند. جوانکي بيست و يکي دو ساله از کنارم عبور ميکند. يک شلوار بگي پوشيده است که قطرش، پنج شش برابر قطر پاي خودش است؛ روي پيراهنش، پيراهن ديگري پوشيده است که تمام دکمههاي آن باز هستند و نيمه عقبياش را در شلوارش جا داده است. يک دستمال سر سبزرنگ هم به دور سرش بسته است. گشاد گشاد راه ميرود و احتمالا احساس ميکند کلي Eminem است. نميتوانم به دمپاي گشاد شلوارهاي ديگران نخندم، اما ترجيح ميدهم به کفشي که پوشيدهام نگاه نکنم. مايي که ميخواستيم متفاوت با ديگران باشيم، همه مثل هم شدهايم.
بخندم يا بگريم!؟ مد با کيست؟
نوشته بهرنگ در
ساعت 11:38 AM