انديشه‌هايي كه شنيده و درك نشوند، يا براي هميشه فراموش مي‌شوند يا تا ابد ناگفته و مخفي خواهند ماند. آنها به زباله‌دان تاريخ خواهند پيوست.

 
انديشه‌هايی برای زباله‌دان تاريخ

آشناييدر گذر زماندوست داشته‌هاديگر...

من نويسنده خوبي نيستم. تمام تجربه نويسندگيم هم، مال همين چند ماهه است. اينجا از چيزهايي مي‌نويسم که فکر مي‌کنم ممکنه بعدا خودم، يا الان بقيه، از خوندنشون يه فايده‌اي ببرن، چه خنده باشه، چه گريه؛ چه تاسف چه رضايت؛ چه ياد گرفتن و چه از ياد بردن...

نام : نيکنام
تاريخ تولد : ۱۲ تير
بيشتر از اين در مورد من
چرا می‌بلاگم؟


تماس سريع

تماس زمان‌بر+
nicnam_wb @ yahoo.com

G

Blogroll Me!


 

? شكست شوراها در جامعه‏‎اي غير مدني

همگان بر اين نكته اذعان دارند كه تجربه شوراها در دور اول آن، تجربه موفقي نبوده است و عده‏‎اي نيز بر شكست خوردن اين تجربه اذعان دارند.اعتقاد بر اين است كه يكي از دلايل اقبال كم مردم به انتخابات شوراها،همين عدم موفقيت آنها بوده است. در كنار ساير مسائل از قبيل يأس و سرخوردگي سياسي

چرا شوراها موفق نبودند

دلايل قانوني: پيش از اين، در قانون اساسي و قوانين عادي كشور، براي اكثر زمينه‎‏ها و محدوده‎‏ها مسؤول تعيين شده بود و ديگر حوزه مهمي باقي نمانده بود كه مسؤوليت تصميم‎‏گيري در خصوص آن،به شوراهاي اسلامي شهر و روستا واگذار شود.پس تنها اختيار تعيين شهردار به اين شوراها واگذار شد كه اين اختيار نيز دردي را از مشكلات و مسائل شهري حل نمي‎‏كرد.در بسياري كشورهاي اروپايي و آمريكاي شمالي كه تجربه شوراها و اداره شورايي و دموكرات شهر و روستا،تجربه‎‏اي ديرين و جا افتاده است؛ شاهد آن هستيم كه شوراهاي شهر پارلمانهايي محلي هستند كه بر همه چيز اختيار دارند.از قوانين راهنمايي و رانندگي و پليس غير نظامي گرفته تا تعيين ساعات كار ادارات و بخش‏‎هاي خصوصي و دولتي،همه چيز و همه چيز يك شهر،در اختيار شورايي است كه مردم آن شهر انتخاب كرده‎‏اند و مجلس ملي، در شأن خود نمي‏‎بيند كه وقتش را صرف تعيين تكليف چنين موضوعاتي كند.اما در كشور ما كه براي اندازه تراكت تبليغاتي انتخابات هم، قانون تصويب مي‎‏شود،بديهي است كه مسائل مهمي مثل مسائل داخلي همه شهرهاي يك كشور نيز،بايستي توسط مجلس شوراي اسلامي (ملي) تعيين تكليف شوند.از لحاظ قانوني مي‎‏توان گفت كه قانون اساسي تاكيد كرده است «مجلس شورا،حق قانون‎‏گذاري در تمام امور كشور را دارد» اما مجلس اين حق را به عنوان تكليف ديده و مسائل مختلف،به خصوص مواردي كه اثرات كوتاه‎‏برد و شهري هم دارند،هميشه مورد علاقه مجلسيان و به‎‏ويژه،نمايندگان شهرهاي كوچك نيز بوده است.ايراد و بيان انتقادات به اين مسئله،مجالي دگر مي‎‏خواهند.اما حقيقت در اين است كه مجلس و نمايندگان،جايگزين شوراها شده‎‏اند و از انعطاف قانون در جهتي استفاده شده است كه نتيجه آن،عدم احقاق حقوق ملت بوده است.(براي نمونه،براي انتخاب استاندار،با نمايندگان مجلس مشورت مي‎‏شود نه نمايندگان شوراهاي شهر و شوراي استان)هنگامي كه اختيارات شوراها به صفر ميل (و شايد نيل) كرد،مردم نيز علاقه‎‏اي نشان نخواهند داد.شوراي شهري كه هيچ مسؤوليت و اختيار قابل قبولي ندارد و در طول چهار سال،فقط در چند شهر،مديريت‎‏ها تغيير كردند (و به نظر مي‎‏رسد مملكت گل و بلبلي داريم،عاري از هر سوءمديريتي!) هيچ اشتياقي براي ادامه اين روند وجود نخواهد داشت.قابل توجه آن كه اكثر شهرداري‎‏هاي كشور (و شايد هم همه آنها) غيرخودكفا هستند و حتي دخلشان به خرجشان نمي‎‏رسد.شوراها نيز كه شوراي شهرداري‎‏اند و نه شهر و تمام درآمد شهرداري بايد صرف پاكسازي معابر و جمع‎‏آوري زباله شود.در خصوص بقيه مسائل هم كه مجلس تصميم‎‏گيري كرده است.
ايرادات مدني: ايرادات مدني را بدين گونه مي‎‏توان تفسير كرد.ايراد در قانون‎‏گذاري،تفسير،اجرا و احترام به قانون.حقيقت اين است كه هنوز در جامعه ما،از قانون بيشتر به عنوان چماق و اهرم فشار،ابزار ابراز قدرت و وسيله تزئين و مشروعيت بخشي به اعمال دلخواه خود،استفاده مي‏‎شود و اين موضوع در تمامي مراحل و بخش‎‏ها نمود دارد. چه در مرحله تقنين،چه تفسير، چه ابلاغ و چه اجرا. حتي نگاه به قانون نيز اين گونه است و كمتر كسي پيدا مي‎‏شود كه قانون را به عنوان يك حق مكلّف و يك تكليف محق ببيند.براي مثال مي‎‏توان از استفاده از يك قانون متروك و نامربوط براي تعطيلي مطبوعات و از آن سو،تعميم شرع تا ميزان بودجه در نظر گرفته شده براي شوراي نگهبان و تهديد به تعطيلي شبكه‎‏هاي استاني در برابر تصميم براي كاهش بودجه صداوسيما اشاره كرد. (البته اگر همه شبكه‎‏هاي استاني مثل شبكه خراسان باشند كه اين امر،كاري است ممدوح!) در سطح دانشگاه نيز،بارها شاهد اين استفاده‎‏هاي ابزاري بوده‎‏ايم.استفاده از آيين‎‏نامه «الزام محدود شدن نشريات غيرخودكفاي دانشگاهي به يك عنوان» تنها براي تعطيلي يك نشريه از هشت نشريه،تفسير دوسوم عدد 11، يك سال به هشت و سال بعد به هفت؛عدم صدور اجازه حذف پزشكي توسط استاد به بهانه‎‏هاي واهي؛تهديد به عدم صدور اجازه حذف و اضافه بيش از دو درس در ترم‎‏هاي آينده، در برابر انتقاد به شيوه برنامه‎‏ريزي آموزشي؛ و هزاران مورد و مسئله ديگر تنها گوشه‎‏اي از تجربيات نگارنده است و خوانندگان محترم،قريب به يقين، خود شاهد ظاهرسازي‎‏ها و قانون‎‏مداري‎‏هاي ساختگي بسياري بوده‎‏اند كه تنها هدفشان،رسيدن به اميال شخصي و مواردي از اين دست بوده است. در خصوص شوراها نيز،ابتدا به ساكن شاهد پدرخواندگي وزارت كشور و شوراهاي ناظر و كميته حل اختلاف بوده‎‏ايم.بدين معني كه دخالت‎‏هاي وزارت كشور،سبب آن شدند كه ميزان اختلاف بين شورا و منتخبش، شهردار؛ بيش از ميزان اختلاف ميان مجلس و كابينه باشد.يكي از موارد جالبي كه در مديريت ايراني وجود دارد اين است كه مديران رده بالا (به دليل اطمينان از مقام خود و نبود ترس از پرسش و تضمين شغل حاج‎‏آقا!) تا جايي كه مي‎‏توانند اختيارات خود را گسترش مي‎‏دهند و ديگران را نيز ترغيب مي‎‏كنند تا اختيارات خود را واگذار كنند.در مقابل در لايه‎‏هاي مياني مديريت شاهد عكس اين روند و فرار از اختيار و علاقه به انجام تمامي كارها از روي تكليف (به شيوه رفع تكليف) هستيم.سالهاي سال مديريت شهرها و استان‎‏ها،بخشي از مديريت مياني بوده و لايه‎‏هاي بالاتر،به داشتن اختيار عادت كرده بودند و ترك عادت موجب مرض.درنتيجه هيچ‎‏كس،نه شهردار و نه وزارت كشور حاضر نبودند كه اختياري را به شورا واگذار كنند. و همچنان شوراها بي‎‏اثر و نظر باقي مي‎‏ماندند.دليل تشكيل نشدن شوراي استان و شوراي عالي استان‎‏ها را نيز در همين حوزه مي‎‏توان يافت.شوراي استان،ممكن بود استاندار را وادار كند كه به جاي اجراي دستورات صريح وزارت كشور،مصالح استان و شرايط آن را در نظر بگيرد (و همچنين خواسته‎‏هاي مردم را) شوراي عالي استان‎‏ها نيز مجلسي موازي مجلس شورا ايجاد مي‎‏كرد و به طور تخصصي و موردي،به نقد بدنه عريض و طويل وزارت كشور و آموزش و پرورش (من‎‏جمله در بحث عدم توجه به اقليت‎‏ها و اقوام) و ساير وزارت‎‏خانه‎‏هايي كه توزيع بودجه آن‎‏ها در سطح كشور،توزيع رفاه را نشان مي‎‏داد.«شوراي عالي استان‎‏ها»يي كه مي‎‏توانست به جاي عده‎‏اي سياست‎‏مدار با دغدغه‏‎هاي سياسي (مانند مجلس) از عده‎‏اي متخصص يا ريش‎‏سفيد با دغدغه‎‏هاي محلي تشكيل شود و نمايندگان مجلس را وادار سازد به جاي در نظر گرفتن مسائل حوزه انتخابيه (و تخصيص 2.1 ميليارد دلار از پس‎‏انداز كشور براي امور جاري) مسائل مملكتي و مصالح درازمدت را در نظر بگيرند و به جاي چانه زدن با وزير و معاون،در تخصيص صحيح بودجه به نهادهاي عمومي بكوشند.مسئله ديگر،ترس عجيبي است كه در تمام كشور از اعطاي اختيار وجود دارد.قانون اساسي به گونه‎‏اي تدوين شده كه با كمي پررنگ‎‏تر كردن نقش شوراها،مي‎‏توان نظامي شبه فدرال را براي كشور به وجود آورد و با ياري گرفتن از قوانين عادي،اداره تمامي نهادهاي عمومي را در مناطق،به شوراها سپرد.نهادهايي از قبيل اداره كل آموزش و پرورش،راهنمايي و رانندگي،تعاون،بهداشت و درمان و ... اما در كشور ما،هراسي از چندپارچگي و اعلام استقلال و به خطر افتادن امنيت و وحدت ملي وجود دارد كه از هر گونه خرد كردن تصميم‎‏سازي و اداره جلوگيري مي‏‎كند.خرد كردني كه مي‎‏تواند موجب رفع سوءمديريت‎‏ها و همچنين آسايش بيشتر براي شهروندان شود.شهرونداني كه نه تنها ايراني هستند،كه خرده فرهنگي اختصاصي خود دارند. كُردند، تركند، بلوچند، عربند يا هر فرهنگ و آداب و سنن ديگري كه دارند و طبيعي است كه نمي‎‏توان براي همه يك تسخه را تجويز كرد.اما اصرار داريم كه اگر استاندار و شهردار كردستان را كردها برگزينند،به يكباره شورش مي‎‏كنند و اعلام استقلال. اما آنها چه مي‎‏خواهند كه با استقلالشان بدان مي‎‏رسند؟آيا جز احترام به فرهنگ و اجازه تربيت فرزندانشان با فرهنگ خودشان،چيز ديگري هم مي‎‏خواهند؟نمايندگان مجلس،هميشه با گذر از فيلتر شوراي نگهبان و وارد شدن به جريان نمايندگان، از هر گونه سرپيچي و ابراز نظر و ديدگاه خاص،عاري مي‎‏شوند.اما شوراها مي‎‏توانستند با نگاه محلي و منطقه‎‏ايشان،شهرهايي بسازند و فرهنگي پرورش دهند كه فقط ايراني (آن هم با هزار و يك ايراد و تناقض) نباشد.بلكه شهري باشد كه هم شرقي باشد،هم ايراني باشد،هم اسلامي باشد، هم (مثلا) نماد فرهنگ كرد باشد و ديگر شاهد آن نباشيم كه براي خودنمايي و خودشيريني شهردار پيش مقامات بالاتر،در شهر دوهزار نفري ساختمان ده طبقه با نماي شيشه سكوريت ساخته شود.مورد ديگري در كنار همه اين مسائل،نهادهاي عمومي (حكومتي غير دولتي) هستند كه در اكثر شهرها داراي امكانات بسيار قابل توجه و نفوذ قابل توجه‎‏تري هستند و خود مي‎‏دوزند و خود مي‎‏بافند و خود مي‎‏سازند و شورايي كه نماينده مردم باشد،مانع از آن خواهد شد كه با يك تلفن از بالا،مجوز مورد نياز حاج‎‏آقا صادر شود يا تخلفشان به هكذا ناديده گرفته شود.پس به سادگي مي‎‏توان شاهد كارشكني اين گونه نهادها در كار شوراها بود و همچنين عدم قبول قوانين شهري را از سوي آنان (با نسبت دادن خود به مقام رهبري و ابراز برخي استدلالات كهنه و نخ‎‏نما) از قبل مي‎‏شد پيش‎‏بيني كرد.دركشوري كه برخي نهادها در هيچ سطحي حاضر به پاسخگويي نيستند و در بالاترين مرتبه هم،حاج‎‏آقا مورد اعتماد و اطمينان هستند،نهادهاي مدني و چرخش و نقد قدرت، همه درخواست‎‏هايي ناشدني هستند.بايد بپذيريم كه در مديران درجه اول، در طول ربع قرن،تنها دويست نفر را جابجا كرده‎‏ايم و در سطح مديران مياني هم،شاهد دست به دست شدن پست‎‏ها در ميان يك هزار نفر بوده‎‏ايم و هر كسي از كاري كنار رفته،پست ديگري را پذيرا شده است. (به جز دكتر حبيبي و مهندس موسوي كه الان تنها رياست بنياد تاريخ‎‏شناسي و فرهنگستان هنر را بر عهده دارند) هنوز در كشور ما چرخش مديريت با علامت تعجب و هر جابجايي با علامت سوال مواجه مي‏‎شود.وزير صنايع در پاسخ به سوال خبرنگاران در مورد تغيير مديريت‎‏ها در شركت‎‏هاي خودروسازي گفت:‌ «چرخش مديريت در دنيا يك امر پذيرفته شده است.زيرا مديري كه چند سال در جايي بوده و نتوانسته مشكلي را حل كند، به اين باور مي‎‏رسد كه اين مشكل عادي است و حل نشدني» حال نمي‎‏توان گفت شاهد اين قضيه در سطح مديريت كلان كشور هستيم و امروز كابينه خاتمي،بيست سال پيرتر از كابينه شهيد رجايي است! مديران كشور،سوءمديريت و عدم بهره‎‏برداري صحيح و كامل از امكانات موجود،همچنين به وجود آوردن و از بين بردن مشكلات توسط سيستم «حاج‎‏آقايي» كاملا طبيعي و معمول مي‎‏دانند و گذر از چنين مسائلي را واجب مؤكد! شورايي كردن تصميم‎‏گيري‎‏ها و مديريت‎‏ها و نظارت‎‏ها،مي‎‏توانست جلوي ادامه اين روند مذموم را بگيرد كه خب،با مقاومت (و تا كنون) با شكست مواجه شده است.در كنار تمام اين موارد دو مورد ديگر هم وجود دارد.يكي نبود ظرفيت دموكراسي و ديد شورايي و سوءاستفاده اقليت از توانش،براي ضربه زدن به اكثريت، است كه نتيجه آن ضربه خوردن شورا و شهر و تجربه شورايي بود. (بهترين تعبير براي اين طرز استفاده،استفاده غيربهداشتي مي‎‏تواند باشد) مورد دوم مسئله رانت‎‏خواري‎‏ها و سهم‎‏خواهي‎‏هاست كه ترجيح مي‎‏دهيم از بيان آن‎‏چه همه مي‎‏دانند و ممكن است متضمن توهين و افترا نيز باشد، بپرهيزيم.شوراها،خيلي كارايي‎‏ها داشتند و تاثيرات شگرفي مي‎‏توانستند در كشور بگذارند. اما آنها كه نمي‎‏خواستند اين توزيع قدرت،مقامشان را پايين آورد،نفوذشان را كاهش دهد و از دريافت‎‏هايشان بكاهد،به آنها چاشني سياسي افزودند تا كه نتيجه موجود حاصل شود.اما اين شوراها و انتخاباتشان،تا هر زمان كه ادامه يابد و تا هر زمان كه در ظاهر وجود داشته باشند، كارا نخواهند بود. مگر آن‎‏كه تفكر مدني و در درجه بعدي،اختيار لازم به آنان تفويض شود و به فيض دارا بودن حداقل اختيار تصميم‎‏گيري، نائل شوند.
نوشته بهرنگ در ساعت 6:54 PM



 

 

امکانات:

عکسدوني

موسيقي

(کارگران مشغول کارند!)


تمپليت‌هاي نيکنام

(کارگران مشغول کارند!)
آمار:
با كليك كردن بر روي آيتم زير مي‌توانيد از تعداد بازديدها از اين وبلاگ آگاهي يابيد

توضيخ اينكه اين آمار مربوط به بازديدها از تاريخ بيست و پنحم شهريور هشتاد و يك، برابر با شانزدهم سپتامبر دو هزار و دو است

G